نتایج جستجو برای عبارت :

دوش ملائک در میخانه زدند.

راه همنشینی با ملائک:
بهاره و فصل شکفتن گلها ، وقتی درختان شکوفه می کنند پروانه ها و زنبور های عسل و پرندگان نغمه خوان رو میارن طرف شکوفه های درختان. برای همنشینی با ملائک و همچنین محبوب قلب ها شدن باید سخاوتمند بود و از خود بینی به در آمد. باید از زمین فاصله گرفت و به آسمان اوج برداشت باید شکفت و خوشبو شد تا خود به خود ، فرشتگان زیبای الهی به قلبت نازل شوند. تا خشک باشی و بی حرکت پروانه های رحمت خدا به سراغت نخواهد آمد.
http://ziarani1.blog.ir/
سلام
تازگیا علاقه شدیدی به یادگیری سبک هنری و کارهای هنری پیدا کردم....
یه کلاس هم اخیرا میرم امیدوارم از شدت تنبلیم کم کنه.
امروز خیلی روز شلوغی بود کچل شدم بس که این ور اونور تلفن کردم تا چند تا ساعت را فیکس کنم آخرشم نشد. 
خدا بخیر بگذرونه امسال رو.
حس تجربه ی دو سال قبل داره میاد رو مخم.
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب ۲۶ محرم ۹۸
دشمنانش همه درمانده و نیرنگ زدندبه تلافی جمل، ضربه هماهنگ زدنددوره کردند، دویدند سویش با عجلهدسته ای که همه جا، پای ولا لنگ زدندجای نُقل شب دامادی او، با دلِ پُر...نوه ی فاطمه را از همه سو سنگ زدندیوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتادگرگ ها بر بدن زخمی او چنگ زدندپهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشتنیزه بر پهلوی او قومِ نظر تنگ زدنداسب ها جای حنا بر سر و بر صورت اوتاختند آن قدر از خون، به رخش ر
توجه توجه:سوالی که درباره ی زنبور ملکه بود جزء امار حساب نمیشه!
.
.
پاسخ ها:
سوال اول:  زگ تون/استودیو زگ
سوال دوم: زنده شدن زنش
سوال سوم:2020
سوال چهارم: 4 تا (ویز،نورا،پلگ،تیکی)
...
خلاصه:
قهرمانان(تمام سوال ها)                         سعود یافتگان(با یک پاسخ اشتباه)                              حذف شدگان(ممکن است برگردند)
       حامد و شاه                                           *** /سوفیا/امیررضا/سالم/لایلا                                        فاخر/رینانورا/sogand/ ...
فکرش را بکن؛ روزگاری زمین و هفت فلک اطراف آن همگی تحت تسلط جن ها بود، تا این که نسل انسان در زمین پا گرفت، جن ها که تاب تحمل رقیب را نداشتند شروع به از بین بردن انسان ها کردند، تا این که خداوند به پریان که ذاتشان از آب بود فرمان داد تا از انسان حفاظت کنند، پریان در عمق شور اقیانوس ها سکنی گرفته بودند و انسان را از حمله های جن ها حفظ کردند، اما جن ها با شرارت از نیروهای آسمانی و افلاک علیه پریان استفاده نمودند و شمار زیادی از آن ها را کشتند، تا ای
آسمان بود و عالم مافوق
و خلوت حق با ملائک:
{ إذ قال ربّک للملائکة }

غلیان عشق بود؛ می دانم.
غلیان میل ب تجلی بود؛ می دانم.
آی ملائک بیایید

{ إنّی جاعلٌ فی الأرض خلیفة }
خلفی می خواهم و خلیفه ای.
نه اکنون، هر زمان.
آن ب آن.
در « أرض » وجودی شما ای ملائک.
 اینجا صحبت از خلقت نیست.
صحبت از جعل است.
اگر خلقتی نبوده باشد ک جعلی نخواهد بود.
پس آن منظور حق
خلق شده؛
و اکنون زمان جعل اوست در مقام خلیفة اللهی.
ملائک ب دنبال او شدند.
ک ما اگر هستیم، پس این مقصود و م
نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را
که از اول برای خاک دنیا ساختی ما را
ملائک با نگاه یاس بر ما سجده می کردند
ملائک راست میگفتند اما ساختی ما را
که باور میکند با اینکه از آغاز می دیدی
که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را
به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تنگ تقدیریم
تو خود بازیچه ی اهل تماشا ساختی ما را
به جای شکر گاهی صخره ها در گریه می گویند
چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را ؟
دل آزردگانت را به دام آتش افکندی
به خاکستر نشاندی سوختی تا ساختی ما را
نشسته‌ام روی نیمکت جلوی درب بیمارستان. هوا خنک است و صدای دلنشین پرندگان می‌آید. داشتم از فراغت بعد از امتحان استفاده می‌کردم و تا کلاس بعدی کمی با گوشی‌ام ور می‌رفتم. سمت راست نیمکتِ من، موازی و کمی عقب‌تر، نیمکتی مشابه قرار دارد. دوتا آقا که نمی‌دیدمشان نشسته بودند روی آن نیمکت.الان رفتند. در واقع داشتند با هم حرف می‌زدند و قدم می‌زدند و آمدند نشستند.   داشتند درباره فیلم و کتاب و چه و چه حرف می‌زدند. شاخک‌هایم فعال شدند. کمی گوش کردم
در تمام طول تاریکی سیرسیرکها فریاد زدند ماه ای ماه بزرگ در تمام طول تاریکی شاخه ها با آن دستان دراز که از آنها آهی شهوتناک سوی بالا می رفت و نسیم تسلیم به فرامین خدایانی نشناخته و مرموز و هزاران نفس پنهان در زندگی مخفی خاک و در آن دایره سیار نورانی شبتاب دقدقه در سقف چوبین لیلی در پره غوکها در مرداب همه با هم ‌ ‚ همه با هم یکریز تا سپیده دم فریاد زدند ماه ای ماه بزرگ ... در تمام طول تاریکی ماه در مهتابی شعله کشید ماه دل تنهای شب خود بود داشت در ب
سر هم فریاد می زدند اما آنقدر بلند نبود که به گوش ما که در طبقه ی دوم نشسته بودیم و پنچره مان هم باز نبود برسد. سر هم فریاد می زدند و من گوش هایم را تیز کرده بودم که دختر ناگهان جیغ زد: «دیگه نمی خوام ببینمت» صدایش آنقدر بلند بود که مو به تنم سیخ شد. نگاهم به نگاه «میم» برخورد کرد و در همان حال که یک لبخند مسخره روی لبمان بود به جیغ های پی در پی دختر گوش می کردیم و صدای پسر که بلندتر از دختر فریاد زد: «اهههههه» سپس صدای ترمز لاستیک شنیده شد و دختر که
سر هم فریاد می زدند اما آنقدر بلند نبود که به گوش ما که در طبقه ی دوم نشسته بودیم و پنچره مان هم باز نبود برسد. سر هم فریاد می زدند و من گوش هایم را تیز کرده بودم که دختر ناگهان جیغ زد: «دیگه نمی خوام ببینمت» صدایش آنقدر بلند بود که مو به تنم سیخ شد. نگاهم به نگاه «میم» برخورد کرد و در همان حال که یک لبخند مسخره روی لبمان بود به جیغ های پی در پی دختر گوش می کردیم و صدای پسر که بلندتر از دختر فریاد زد: «اهههههه» سپس صدای ترمز لاستیک شنیده شد و دختر که
به سپاهش که بالغ بر نود هزار نفر می شده، دستور می دهد رژه بروند و بعد به صف بایستند. آن گاه با امام صورت به صورت می شود. امام می گفت این کار را به عمد می کرد تا من از بوی شرابی که تا گلو خورده بود، آزرده شوم. متوکل می گوید: «این سپاه آماده است تا بدخواهان خلافت مرا زیر سم اسبانش به توبره بکشد!» امام براساس آیۀ شریفۀ قرآن که می فرماید روی زمین با تکبر راه نروید، لازم می بیند قدرت واقعی را به رخ او بکشد. به آن ملعون می فرماید: «دوست داری سپاه مرا به چش
دیشب با چند دوست دورهم جمع بودیم. روی موبایل یکی از بچه ها یک پروکسی برای آیفون آمد، از یک دوست. فقط یکنفر در جمع آیفون داشت. پروکسی را زد و بعد همه یکی یکی به عزیزانشان تصویری زنگ زدند. یکی به خواهرش در اروپا زنگ زد، دیگری به برادرش در کانادا، یکی هم چند روز بود آمده بود سفر و  زن و بچه اش را در شهرستان ندیده بود. مثل قدیمها شده بود که یکنفر توی محل تلفن داشت و همه جمع می شدند خانه اش و تلفن هاشان را می زدند. چقدر اینترنت فاصله هایمان را کم کرده بو
سپس امام صادق ع فرمود و اما قول عزوجل اگر یکی از ایشان یا هردو نهانزد تو به پیری رسیدند بانها اف مگو و تندیشان مکن 23سوره17 بعنی اگر دلتنگ کردندبانها اف مگو واگرترا زدند با انهاتندی مکن فرمود و با نهاسخنی شریف وبررگوار بگو یعنی اگر ترا زدند بگو خدا شمارا بیامرزد ابنست سخن شربف تو و فرمود و از روی مهربانی برای انهاجنبه افتادگی پیش اور یعنی  دیدگانت را بانهاخیره مکن بلکه با مهربانیو دلسوزی بانها بنگر و صدایت را از صدای انها بلندتر  مکن و دستت ر
هو
حقوق 9 میلیونی خیلی اغوا کننده بود. برای همین در کسری از ثانیه رزومه را در مقابل پیشنهاد همکاری‌شان فرستادم! البته آن‌ها هم در کسری از ثانیه خیلی با رزومه‌ی من حال کردند و دقیقن فردا صبحش زنگ زدند و قرار مصاحبه گذاشتند. توی همان مصاحبه هم لو دادند که خیلی خوششان آمده، هرچند مثلن گفتند برو تا ما تماس بگیریم! فردایش زنگ زدند که بیا نمونه کار بده ما بین تو و یک نفر دیگر مرددیم! یک ساعت نشده فرمودند از فردا بیا!
فردا پنج‌شنبه بود که رفتم و حقوق
از بس که از فراق تو دل نوحه گر شده
روزم به شام غربت و غم تیره تر شده
آزرده گشت خاطرت از کرده های من
آقا ببخش نوکرتان دَردِسَر شده
تنها خودت برای ظهورت دعا کنی
وقتی دعای من ز گنه بی اثر شده
از شام هجر یار بسی توشه می برد
آنکس که اهل ذکر و دعای سحر شده
بودم مریض و روضه ی تو شد دوای من
حالم به لطفتان چقدر خوب تر شده
رفت از نظر محرّم و آقا نیامدی
حالا بیا که آخرِ ماه صفر شده
بعد از دو ماه گریه به غم های کربلا
حالا زمان ندبه به داغی دِگر شده
یَثرب برای فا
  آن چه روزی بود مولا جان حسین  
آن چه روزی بود مولا جان حسین         روز عاشورای تو مولا حسینروز خونبار وپر از درد وبلا                    قتل یارانت به دشت کربلااززمین وآسمان خون میچکید              ازگلوی طفل تو خون میجهیدالعطش فریاد طفلان تو بود                 آب حیران علمدار تو بوددیو ودد سیراب وسرمست از شراب     قلب شیطان لعین کردند شادنا به حق بر لشکر تو تاختند               اسب بر روی مه تو تاختندشمس آل مصطفی گردن زدند     
چند تا جک جدید توپ و مشت اوردم برای خوندنش ادامه مطلب بزن
یه خسیس می‌میره؛ قبلش سفارش می‌کنه رو قبرش بنویسن:«من مُردم ولی مغازه باز است»!دوستم امروز سر امتحان زیست ازم میپرسه  چکاوک یه نوع ماهیه ؟!خدایا آینده همه خنگ ها رو میسپارم دست خودت !
ادامه مطلب...
دیشب بابام گفت پسر پاشو اون دیوان حافظ بیار یه فال بگیرمببینم یارانه بگیرم یا نه دیوان حافظ که باز کرد این بیتش اومددوش دیدم که ملائک قید یارانه زدند انصرافی بنوشتند و به سامانه زدند ﺍﺯ ﻫ
ادامه تفسیر بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه
بنام آنکه جان را فکرت آموختچراغ دل به نور جان برافروخت
روشن شد که جان انسان دارای فکرت است، تفاوت نفس آدمی با جان سایر جانوران، همین است که نفس انسان ناطقه است و دارای فکرت است. و این فصل ممیزی است که انسان را از سایر حیوانات متمایز کرده است. در واقع همین فصل خاص انسان، آدمی را خلیفه و اشرف مخلوقات کرده است. این فکرت نور جان است. این نور جان، که در حقیقت همان فکرت است، دل را روشن می کن
قتل میدان کاج را که همه یادتان هست؟ خیلی مایه‌ی تفریح و سرگرمی شد. دو نفر ریختد وسط میدان همدیگر را زدند. حتی یکیشان کشته شد! بعد از آن روز به این فکر افتادم که همیشه یک مشت تخمه توی جیبم برای این روزها داشته باشم. لذت نمایش را دو چندان می‌کند. البته خداروشکر تلفن همراه داشتم. فیلم هم گرفتم ببرم نشان فامیل دهم. یکی گفت آقا زنگ بزن پلیس. گفتم "به ما چه". خودشان می‌دانند. تازه به پلیس هم زنگ زدند آمد، آن یکی را پیدا نکردم که بهش بگویم دیدی اتفاقاً ن
روزه یعنی عطش خشکی لبهای حسین


 آن چه روزی بود مولا جان حسین         روز عاشورای تو مولا حسینروز خونبار وپر از درد وبلا                    قتل یارانت به دشت کربلااززمین وآسمان خون میچکید              ازگلوی طفل تو خون میجهیدالعطش فریاد طفلان تو بود                 آب حیران علمدار تو بوددیو ودد سیراب وسرمست از شراب     قلب شیطان لعین کردند شادنا به حق بر لشکر تو تاختند               اسب بر روی مه تو تاختندشمس آل مصطفی گردن
بسم الله الرحمن الرحیم
 
اگر حسن روحانی یعنی عامل این مقدار گرانی و وضعیت افتضاح اقتصادی را می زدند هم ما خوشحال بودیم هم آنها اما سپهبد ما را زدند تا ما نه ناراحت بلکه با خود بگوییم دیگر بس است و عقب بنشینیم و به فکر همان قیمت بنزین و مسائل اقتصادی و روحانی باشیم ولی همانطور که در سال 57 ( انقلاب که عاملش روباه پیر و گرگ میانسال بودند ( آمریکا و انگلیس ) که اگر نبودند کار به انقلاب نمی کشید و این مقدار شهید نمی دادیم ) و 59 ( شروع جنگ که کاتالیزورش
- سؤال شب اول قبر چی میتونه باشه؟
+ نمیدونم اما یه معلمی داشتیم که میگفت معادله هذلولی را گوش گن خوب یاد بگیر شب اول قبر به دردت میخوره
- مرا به فکر فرو بردی
+ واقعا؟
- جدی
+ حال بگو بدانیم آیا حکایت آن پیامبر که بر مردگان گذر کرد را شنیدستی؟
- خیر خداوند خیرت دهاد بگو چه بودست آن:
+ روزی یعنی شامی پیغامبری بر مردگان گذر کرد دید بر قبر نشسته اند بر آنان بانگ زد که شما را چه شده است گفتند نکیر و منکر در قبال دریافت وجهی ناچیز بسته سؤالات شام اول قبر ر
علی اکبر لطیفیان ـ میلاد امام حسین(ع)اگر چه بال و پر ناتوانمان دادند 
ولی برای پریدن زمانمان دادند 
خبر دهید دوباره به بال فطرس ها 
مجال پر زدن آسمانمان دادندبه احترام ملائک امانت حق را 
به دست فاطمه ی مهربانمان دادندبدون واسطه امشب کنار سجاده 
تمام حُسن خدا را نشانمان دادندقسم به بوسه ی لب های سبز پیغمبر 
برای بردن نامت زبانمان دادندامام سوم دنیا، امام عاشورا 
اگر تویی هدف عشق، خوش به حال خدابرای آن که بیابیم ما خدایت را 
گرفته ایم نشانی
عالم ز برایت آفریدم گله کردیاز روح خودم در تو دمیدم، گله کردیگفتم که ملائک همه سرباز تو باشندصد ناز بکردی و خریدم،گله کردی جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم بر بخشش بی منت من هم گله کردی با این که گنه کاری و فسق تو عیان استخواهان توأم، تویی که از من گله کردیهر روز گنه کردی و نادیده گرفتم با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی صد بار تو را مونس جانم طلبیدم از صحبت با مونس جانت، گله ک
بسم الله الرحمن الرحیم
 
هرکه این سوره را بخواند حقتعالی او را روز قیامت مبعوث کند در حالی که مومن و موحد باشد و نشور را تصدیق نماید و اورا بی حساب به بهشت برند وهرکه این سوره را بخواند هرگز الله اورا عذاب نکند و اورا حساب نکند ومنزل او در فردوس اعلا باشد و اگر همراه خود داشته باشد حشرات زمین نزد او نیایند وهرکس آن را بخواند خاندانش زنا کار نشوند و هفتاد هزار ملائک در تشییع جنازه وی شرکت کنند و برایش دعا و مغفرت کنند تا که در قبر اورا جای دهند
بسم الله الرحمن الرحیم
و با شکم هایی که از مال حرام انباشته کرده باشند هیچگاه صدای بال ملائک را از خیمه حسین علیه السلام نمیشنوند
صم بکم عمی فهم لایعقلون
+ سلبریتی های معاویه، نقش هاشون رو خوب بازی می کردند.
+در کربلا همین بساط بود که: بزرگ و کوچک سر جنگ با حسین علیه السلام داشتند....
+هتاکی بعضی ها تازگی نداره...
+ نور خدا خاموش شدنی نیست...
 
عاقا امروز  داشتم توی پست های پیش نویس شده سالها قبلم توی همین وبلاگ میگشتم اون روزا که  هنوز اینستا نرفته بودم یه عالمه پست پیش نویس شده قدیمی دارم برای سالهای نود و چهار و پنج که بعد از ترک وبلاگ هیچ وقت ثبت نشد بین اون پستا این دست نوشتم رو پیدا کردم خیلی خوشم اومد نمیدونم کی این رو نوشتم ولی خب جالب بود برام تصمیم گرفتم امروز انتشارش بدم 

من برایت یک غزل گفتم 
یک غزل ساده 
یک غزل بی ادعا 
یک غزل از جنس شبهای بلند بی تو در آوار سرد آرزو هایم
 
#هر_روز_با_شهدا 
 
❇️ شهید مرتضی آوینی 
 
به نماز سید که نگاه می‌کردم، ملائک را می‌دیدم که در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.
 
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود. گفتم: "نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است."
 
به چشمانم خیره شد.گفت: مواظب باش! کسی که سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.گفت و رفت.
 
اما من مدتها در فکر ارتباط میان نماز و زندگی بودم. بار دیگر خواندم،  اما ن
از جلوه های عرشی پیغمبرِ حسینزنده شده است خاطره ی مادر حسینبا احترام رفته علی در بر حسینآماده ی نبرد شده لشگر حسینتا اذن خواست، نور دو عالم اجازه دادلب تر نکرده بود، همان دم اجازه دادقله نشین معرفتِ کائناتِ حقمجذوبِ راه پرخطر و با ثبات حقآیینه ی تمام نمایِ صفات حقمانند مرتضی شده ممسوس ذات حقشأن علی، ز کل مراتب، فراتر استفیضِ شهادت است که مشتاقِ اکبر استوقت وداع شد، همه جا ریخته بهماز غربت و بلا، دو سرا ریخته بهمقلب تمام اهل ولا ریخته بهمای
آسوده بخواب کوروش، آسوده بخواب آتئیست، آسوده بمیر مسئولی که نمیتونی حتی FATF رو تلفظ کنی. بمیر که تروریست واقعی را زدند! کسی که قلب‌های ما را ترور کرده بود‌ زدند.
به من بگو پرچم آمریکا را آتش نزنم، به من بگو صلح طلب باشم، تو سینمای دفاع مقدس را تحلیل کن به سینمای خشونت و جنگ.
برایم از قبرستان بگو، از پول‌هایی که خانواده‌های شهید گرفته‌اند، اعتراض کن به شهید گمنامی که اندازه یک بالشت حجم دارد و قرار است مهمان دانشگاهت شود.
بگو باز هم بگو، از گ
شب از نیمه گذشته و نیمه ی شهر شعبان المعظم از سنه ۱۴۴۰ هجری قمری است. من در نیمه های این شبِ شگفت در کُنجی از بیکرانه های این جهانِ راز آلود بیداری می کشم. من ، این موجود کوچک و این ذره ی میکروسکوپی که در بی انتهای زمان و در اقلیم بیکران مُلک خداوندی بی خبر از خویشم و عاجز از تدبیر امر خود ، چگونه از عوالم دیگر خبر توانم داشتم. اگر شبی این چنین پادشاه حقیقی و خلیفه ی راستین خداوند بر زمین جوانه می زند و سرزمین ملائک را سجده گاه مقام خود می‌کند ؛ ا
ماه رجب در پای سفره ازدحام استچون سفره دارش اسوه ی اهل کرام استتبریک ما را بر ابوطالب رسانیدآن عاشقی که احترامش مستدام استبنت اسد فهماند بر اهل دو عالممولودِ کعبه، برکتِ بیت الحرام استدر هر فراز و هر فرود و هر بلاییبا مرتضی، احمد ازین پس هم کلام استدر عرش، مسجودِ ملائک شد همان کهروی زمین بر زخمِ ایتام، التیام استآمد علی و قبله ی اهل یقین شدبابای ما، حیدر امیرالمؤمنین شد***ماییم و بحر رحمتِ مواج حیدراهل کرم هستند هاج و واج حیدرپیغمبران در سی
فاطمیه انتقام سخت دارددرجهان/حضرت زهرای اطهر اسوه افلاکیان/نورچشم مصطفی وهمسربرمرتضی/ دردفاع ازولایت میشوداو جانفشان/ پشت درب نیم سوخته ضربه بر کوثرزدند/شاهدبرماجراشد هم زمین وآسمان/میزندباتازیانه دشمنش از روی کین/گریه برچشم ولایت آمده درآن مکان/سیلی برفاطمه اشک ملائک راربود/مجتبی جاری ز چشمش اشکهای توامان/کربلاهم امتداد انقلاب فاطمی/خون عاشورا بگیرد انتقامش ناگهان/انقلاب کشور ما لطف زهراوحسین/یک سلامی بر امام وبرشهیدانش زجان/چون سل
خلق و خوی نبوی با دم عیسی داریآنچه خوبان همه دارند تو یکجا داریاز ازل نام تو بوده است قدیم‌الاحسانقدمتی بیشتر از آدم و حوّا داریسر خونین تو و طشت طلا، حیرانیمزین شباهت که تو با حضرت یحیی داریکشتی نوح فقط قایق کم‌ظرفیتی استپیش کشتی نجاتی که تو آقا داریپشت موسی اگر آن روز به هارون شد گرمتکیه امروز تو بر زینب کبری داریرحم بر روسیهان، عاطفه بر دشمن خویشیادگاری است که از حضرت زهرا داریلشکر از هیبت و نور تو به هم می‌ریزدچون نشان از علی عالی اعل
دیشب با چند دوست دورهم جمع بودیم. روی موبایل یکی از بچه ها یک پروکسی برای آیفون آمد، از یک دوست. فقط یکنفر در جمع آیفون داشت. پروکسی را زد و بعد همه یکی یکی به عزیزانشان تصویری زنگ زدند. یکی به خواهرش در اروپا زنگ زد، دیگری به برادرش در کانادا، یکی هم چند روز بود آمده بود سفر و  زن و بچه اش را در شهرستان ندیده بود. مثل قدیمها شده بود که یکنفر توی محل تلفن داشت و همه جمع می شدند خانه اش و تلفن هاشان را می زدند. چقدر اینترنت فاصله هایمان را کم کرده بو
بسم الله الرحمن الرحیم
یا فارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم ز علی بود
آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجود علی بود
_____________________________
رومی نشد از سر علی کس آگاه
زیرا که نشد کس آگه از سر الله
یک ممکن و این همه صفات واجب
لا حول و لا قوه الا بالله
اللهم عجل لولیک فرج 
روس ها بی محابا دشمنی می کردند و انگلیسی ها ریاکارانه دوستی میکردند. روس ها خشم بر می انگیختند و انگلیسی ها اعتماد جلب می کردند.روس ها می قاپیدند و انگلیسی ها کلاهبرداری می کردند. روس ها غالبا اسلحه را زمین نمی گذاشتند و انگلیسی ها هرگاه لازم نبود،اسلحه را سردست نمی گرفتند.روس ها آتش می گشودند،حمله می کردند و وحشیانه سرزمین ها را زیر پوتین های بی ملاحظه شان لگدمال می کردند. انگلیسی ها اما می رفتند و می آمدند؛ آهسته و با لبخند ،جلسه می گرفتند
مرحله اول گذشت..
حدیث کسا گذاشتم با صدای بلند توی خونه پخش بشه. تا شیطون رو بیرون کنم. ملائک بیان خونه مون. خداروشکر جواب داد..
از معجزه ی حدیث کسا تو گرفتاری های زندگی غافل نشید..
و اما..
حس میکنم وارد یه چالش بزرگ شدیم!
از اون هایی که پای مرگ و زندگی درمیونه..
البته.. تجربه ثابت کرده اتفاقات قبلی هم برام در حد همین چالش بزرگ و سخت بوده.. اما گذشته :)
و زندگی در کل صحنه ی مبارزه ست!
باید برای نگه داشتن خوبی ها و از بین بردن بدی ها با خودت و بقیه بجنگی!
هم
عیدغدیرآمدعلی را گلفشان باش/درپرتو حق نردبان آسمان باش/مولای مااستاد برکل ملائک/باعشق اودرزمره افلاکیان باش/ازعرش حق باران رحمت گشته نازل/عیداست وباشیعه سراسرشادمان باش/احمد رسالت رابه حیدر داده پیوند/مانند زهراجانفشان ومهربان باش/درسی که عاشورابمابخشیده این است/با عشق حیدرتاقیامت جاودان باش/قرآن وعترت ریشه اش باشد ولایت/پیروز والگوی بشراندر جهان باش/حب علی دارد نبردی با پلیدی/آماده بر جنگ تمام دشمنان باش/اندررکاب رهبری سربازاوییم/ب
برای اولین بار دیدم که پشت سر مردان دسته عزاداران، جمعیت بسیار زیادی زنان با چادرهای مشکی بر سر در حالی که پرچم ‌های سبز رنگ بزرگی در دست داشتند حرکت می‌ کردند؛ مشابه مردان بر سر می ‌زدند و همزمان با صدای بلند و هماهنگ «حیدر حیدر» و «لبیک یا حسین» می ‌گفتند و ناله و فریاد می ‌زدند. جمعیت کثیر زنان در صف، دست ‌های خود را بالا می ‌بردند و با صدایی بلند و قدرتمند، با چنان حزنی هم ‌خوانی می‌ کردند که حس می‌ کردم تقریبا محال است کسی چنین صحنه
سال ها ناخدای کشتی بود
پرسیدم خاطره ی خاص چه داری؟
 
پاسخ داد
هر گاه دریا طوفانی میشد، همه خدا را صدا می زدند
دعا می خواندند
قران می خواندند
اما
حیف
تا به ساحل کشورهای همسایه می رسیدیم
همه چیز فراموش میشد و همان گناهان همیشگی از سر گرفته می شد
نام های کوچک
کوچک که بودم مرا با #اسم_کوچک صدا می زدند. 
بعدها...   نام خانوادگی،  شماره کلاس و نام مدرسه،  رشته تحصیلی و اسم دانشگاه،   نام شغل و عنوان سازمانی و..... 
 یکی یکی به #واژگان_معرفی_من، اضافه شدند. 
من بزرگ شدم... آن اسم ها یکی یکی از معرفیم #جا ماندند.... 
مانده ام این بار خودم را چه بنامم که دوباره وسط راه جا نماند؟
@dasanak
سلام
« به قولی ام‌عمره که نامش اسماء و دختر بشیر بن نعمان بود، به مصعب گفت: مختار، متقی و پاک و روزه‌دار بود. مصعب گفت: ای دشمن خدا تو هم او را ستایش می‌کنی؟ سپس دستور داد تا او را گردن زدند. وی نخستین زنی بود که دست بسته گردن زده شد.
به قول دیگری، وی در پاسخ مصعب که از او خواسته بود از مختار بیزاری بجوید، گفت: چگونه از مردی بیزاری جویم‌ که می‌گفت خدا پروردگار من است و روزها روزه‌دار بود و شب‌ها را نماز می‌خواند و در راه خدا و پیامبر او فداکار
 
 
گر نخیزی تو زجا، کار ِحسین سخت تر استنگران حَرَمَم ، آبرویم در خطر است
                                    قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:                                    بی علمدار شده  دستِ حسین بر کمر است
داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولیبی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است
                                  دست از جنگ کشیدند و به من میخندند                                  تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است
نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟چو ملائک ب
حدود 4 روز است که صدای پمپ آب ساختمان غیر قابل تحمل شده. یکسره کار می‌کند و گاهی آن لا به لا نفس می‌گیرد. زندگی در طبقه‌ی اول شبیه به شکنجه است. 2 روز پیش آیفون زدند و گفتند که فعلا آب کمتری استفاده کنیم. فردا صبح پمپ را می‌برند برای تعمیر و تا غروب آب نخواهیم داشت. باید تشت‌ها و بطری‌ها را پر کنم.
سلام یوکا؛
 
دلم برای تو تنگ شده بود.
فردا می‌روم.کجا؟ فراتر از ترسم. امروز دوتا از همکلاسی‌هایم داشتند در مورد هدفشان حرف می‌زدند. من نمی‌دانم چه هدفی دارم. فقط دلم می‌خواهد بنویسم. و از اینجا بروم. خیلی می‌ترسم.
 
یابلو.
برای شاه رعیت و برای پیشوا پیرو لازم است. یونانیان قدیم به درستی معتقد بودند که «خودکامه» رعیت را به وجود نمی‌آورد، بلکه رعایا هستند که کسی را به خودکامگی می‌رسانند. همانطور که در بعضی اشکال بدوی زندگی شیء تعیین کننده‌ی حالت است: «طعمه ماهی را می‌گیرد، نه ماهی طعمه را.» می‌شود گفت که، در نهایت هر ملتی لایق همان دولتی است که دارد. در واقع، آیا هرگز دیده شده که ملت آزاده‌ای مدتی طولانی تسلیم استبداد شود یا ملت رام و سربه‌زیری به آزادی دست ی
قصیده، غزل، دو بیتی، نو، سپید ...
گرد زخم های بی سنگرم حلقه زدند
تا با موجی از شوق و غم
شعله یادت را کوهی از آتش کنند
و هزار خاطره من دیروز را
زنده کنند و دود
...
قصیده، غزل، دو بیتی، نو، سپید ...
همچو شاخه جوان شکسته شده ام
من لانه عشق بودم و دگر هیچ ام
و برگ های امیدم قصد سفر دارند
و من مشتاق کبریت و خواب ابدی ام
ای آسمان با چشم دل فضل و
کرامت را ببین
آمد حسین ابن علی(ع) شوق شهادت را ببین
 از مقدم او با صفا باغ ولایت را ببین
در چهره ی شیر خدا شوق و رضایت را ببین
در عرش از میلاد او شادی فراوان گشته است
 بیت امیرالمومنین(ع) همچون گلستان گشته
است
ذکر ملائک یک به یک آیات قران گشته است 
ورد لب اهل زمین تسبیح یزدان گشته است

در بیت زهرا(س) و علی(ع) جبریل
می خواند غزل
خندد حسین ابن علی(ع) شیرین تر از قند و عسل
از بس که خوش سیماست او ، گردیده او ضرب المثل
دلدادگان ک
در عرش پیچید این خبر شانه به شانهامشب به دنیا آمده یک نازدانهیک غنچه از باغ نبی روییده امشبارباب ، شد بابا بزرگ از این جوانهاز نسل پاک مجتبی آمد محمداز دامن پاک و کریم مادرانهحاتم فقیر کوی فرزند حسن ، نهعالم فقیر کوی او شد عاجزانهکل ملائک پشت در ، در انتظارندتنها برای یک سلام جابرانهفرزند سجاد است ، خورشید عبادت!خاک آبرو می گیرد از او ساجدانهدنیای ما تاریک بود از ظلمت جهلامشب تجلی کرد نور عالمانهآیینه دار حضرت حق است بی شکپس در کمالاتش نظر
در عرش پیچید این خبر شانه به شانهامشب به دنیا آمده یک نازدانهیک غنچه از باغ نبی روییده امشبارباب ، شد بابا بزرگ از این جوانهاز نسل پاک مجتبی آمد محمداز دامن پاک و کریم مادرانهحاتم فقیر کوی فرزند حسن ، نهعالم فقیر کوی او شد عاجزانهکل ملائک پشت در ، در انتظارندتنها برای یک سلام جابرانهفرزند سجاد است ، خورشید عبادت!خاک آبرو می گیرد از او ساجدانهدنیای ما تاریک بود از ظلمت جهلامشب تجلی کرد نور عالمانهآیینه دار حضرت حق است بی شکپس در کمالاتش نظر
چهار فیلمبردار با ضبط و پخش دقیق:
هرلحظه و هرزمان چهار دوربین زنده در حال فیلمبرداری از زندگی ما هستند که قرار است روزی در قیامت تمام زندگی ما را به نمایش بگذارند
❶⇦ ناظر اول〖خــدا〗 است.
ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری؛‏آیا انسان نمیداند که خدا او را نگاه میکند؟سوره مبارکه علق آیه ۱۴
❷⇦ ناظر دوم〖ملائک مقرب خدا〗 هستند؛
الله تعالی میفرماید :ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتید؛از شما حرکتی سر نمیزند مگر اینکه دو م
از قرن سوم ، عبادت بین صوفیان منسوخ شد و صوفیان عقیده پیدا کردند که راه رستگاری ، نه از طریق علم و نه از طریق عمل (عبادت ) میگذرد .بلکه باید با عشق ورزیدن به خدا رسید .صوفیان ، در این راه ، حتی گرسنه می ماندند و لباس ژنده می پوشیدند و مورد تمسخر مردم قرار می گرفتند .
حافظ می فرماید : 
جفا بریم و ملامت کشیم و خوش باشیم 
که در طریقت ما کافری است رنجیدن 
حالا نیز چنین است و در سراسر ایران یک صوفی ناراضی و نا خشنود که خنده بر لب نداشته باشد ، نمی بینی .
-
سلامحرف مهمی ندارم امایک در سفیدی بود که یک نقش سرخی روی سفیدی‌اش زده شده بودیک سالی گذشت که آمدند یک رنگ سفیدِ دیگر زدند روی سرخی و سفیدی قبل. بعد باز کسی آمد روی سفیدی جدیدِ روی سفیدی و سرخیِ گذشته، رنگِ سرخ زد. من فقط خودم لابد می‌فهمم این‌ها نماد چه‌اند توی ذهنِ سفیدِ حال و گذشته‌ی مناما به هر حال خداحافظ.
تا به حال متن کامل شعر محتشم کاشانی در باره قیام کربلا ( باز این چه شورش است که در خلق عالم است) را خوانده‌اید؟ فکر نمی‌کردم اینقدر بلند باشد. هر چند وقتی می‌خواندمش احساس می‌کردم اکثر ابیاتش را در مداحی‌ها شنیده بودم. اگر مایل بودید که بخوانیدش به ادامه مطلب رجوع کنید!
 
 
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کج
 
زیرکی فرمانده
✨پس از عبور از کانال اول، و سه ردیف سیم خاردارهای حلقوی، عبور از میدان مین حدودا با عرض ده متر شروع شد.  تخریب چی ها معبر زدند و قرار شد گروهان دوم از گردان کمیل از معبر باز شده عبور کند و خود را به کانال دوم برساند.
ادامه مطلب
شب های شیراز رو توی باغ آلوچه میون انبوه درختای سرسبز گذروندن خیلی دلچسبِ       امشب ازون شبایی بود که میشد خیلی خوب باشه      اما بچه ها اصلا با هم جور نشدند و حسابی روی اعصاب همه قدم زدند       اما از همه بدتر اعصاب داغون من بود
بعضی وقتا کاملا متوجه میشم که شبیه مامان خانم شدم    عصبی و پرخاشگر  ☹   از دست خودم عصبی شدم. چرا نمیتونم کنترل خودمو به دست بگیرم☹
 نه تبسم، نه اشاره،
نه سوالی، هیچ چیز عاشقی
چون من فقط او را تماشا می‌کند..
در این شـب های سرد زمستان گرماۍوجودتان ای شهدا، یادسرما را از جسم و جانمان برده است... به یاد ؛ شهید مسعود محمدی  شهید خالد مرادی   شهید بهزاد مسعودی 
مرزبانانۍکه در راه حراست از مرزها یخ زدند....
@zakhmiyan_eshgh
 
شب اول محرم و آبان 1359 بود، از پادگان ابوذر بی سیم زدند که برادر هادی برای مراسم به پادگان بیاید ...مجلس خیلی باصفایی و بی ریایی شد، ابراهیم می خواند و رزمندگان مستقر در پادگان سینه می زدند، خلبان شیرودی و تعدادی از خلبانان هوانیروز مستقر در پادگان ، به همراه بسیجی ها و پاسدارها و ارتشی ها دور هم جمع شده بودند و بر مظلومیت سالار شهیدان اشک می ریختند. ساعت تقریبا دوازده شب بود که مجلس تمام شد، حال معنوی عجیبی ایجاد شده بود، آن شب خیلی خسته بود
قرآن چه باشد؟ اول و آخر رقیهاسلام احمد چیست؟ سرتاسر رقیهسیر و سلوکش رفته بر حیدر رقیهمعراج ما باشد توسل بر رقیهیک دم نشد با رب گسسته اتصالشزهراست پیدا و نمایان از خصالشبا آیه آیه جلوه های هر سه سالشتطبیق شد بر سوره ی کوثر رقیهنامش معطر می کند صحن دهان رادرس ولایت می دهد سینه زنان رارد می کند هر منزل از هفت آسمان رابر شانه ی عباسِ آب آور، رقیهبر داغ او اهلِ مناسک گریه کردندذاتِ الهی با ملائک گریه کردندآل عبا بر او یکایک گریه کردندمرثیه خوان ت
حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَقُولُ: «إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةُ مُحَدَّثَةً لِأَنَّ الْمَلَائِکَةَ کَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ فَتُنَادِیهَا کَمَا تُنَادِی مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ یَا فَاطِمَةُ: اللَّهُ‏ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمِینَ(آل عمران:۴۲) یَا فَاطِمَةُ: اقْنُتِی لِرَبِّکِ
یه روز یه نفر میاد خدمت حاج شیخ رجبعلی خیاط و درخواست یک دست کت و شلوار پسرانه می کند. مرحوم شیخ می فرمایند: چه اندازه باشه، پسرت ریزه یا درشته؟خریدار میگه معمولیه. 
همون وقت پسر بچه ای با همون خصوصیات جسمی داشته از اونجا رد میشده خریدار از اون پسرک میخواد که بیاد و اون کت و شلوار را تنش کنه تا سایز بزنه. بعد از اینکه پسر بچه لباس تنش می کنه، خریدار میگه خوبه درش بیار.پسرک به خیال اینکه کت و شلوار مال خودشه یه دفعه حالت پژمردگی و غم بهش دست میده
ادامه تفسیر بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه
بنام آنکه جان را فکرت آموختچراغ دل به نور جان برافروخت
در ادامه معنای فکرت بودیم
 سرور و سید کائنات حضرت ختمی  مرتبت (ص) فرموده است: «کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من غلب شهوته عقله فهو ادنی من البهائم» به این معنا است که خداوند سه گونه خلق کرده است، دسته
جهان در انتظار توست یا مهدی....
وقتی تو بیایی، چشمانم به پیشواز تو خواهند آمد، و مهربانی را در نگاهت
جست و جو خواهم کرد. با میلاد گلی دیگر، بوستان نبوی آراسته و مزین گردیده و
عطر دلربایشان، عرشیان را مات و فرشیان را مبهوت ساخته است؛ و ملائک تسبیح
گویان به میهمانی این جشن فرخنده وارد می‌شوند.
در آستانه این میلاد خجسته، شایسته است که پیمان خویش را با آن حضرت
تازه کنیم و شکوفه‌های معرفت را نسبت به آستان مقدسش در قلب‌هایمان به
شکوفایی بنشانیم
خب گفتم همش که قرار نیست براتون داستان های ترسناک طولانی طولانی بزارم که وسطشم حوصلتون سربره!!
این بار اومدم با داستان دو جمله ای بترسونمتون:)
داستانی رو که در زیر قراره بخونین اثر فردریک بروان است که در سال 1948 نوشت ...
اخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند!!
خب زیادی ..شعره ولی هرزگاهی تنوع هم تو پست هامون خوبه بنظرم :)
نذر یار است، میان تن اگر جان داریمهرچه داریم ازین نیمه ی شعبان داریماشتیاق دل دیوانه ی ما دیدنی استخنده بر چهره ولی دیده ی گریان داریماز عطا و کرم حضرت نرجس خاتونعشق دلدار، در این سینه فراوان داریمهر که هر چیز دلش خواست بگوید اماما به برگشت گل فاطمه ایمان داریمعهد بستیم که جان بر کف مهدی باشیمبا نبی و علی و فاطمه پیمان داریمخودمانیم چه عیدی؟! چه سرور و جشنی؟!تا که دلبر نرسد، حال پریشان داریمسر و سامان همه از اوست، اگر سر نرسد...تا ابد زندگیِ
جهان در انتظار توست یا مهدی....
وقتی تو بیایی، چشمانم به پیشواز تو خواهند آمد، و مهربانی را در نگاهت
جست و جو خواهم کرد. با میلاد گلی دیگر، بوستان نبوی آراسته و مزین گردیده و
عطر دلربایشان، عرشیان را مات و فرشیان را مبهوت ساخته است؛ و ملائک تسبیح
گویان به میهمانی این جشن فرخنده وارد می‌شوند.
در آستانه این میلاد خجسته، شایسته است که پیمان خویش را با آن حضرت
تازه کنیم و شکوفه‌های معرفت را نسبت به آستان مقدسش در قلب‌هایمان به
شکوفایی بنشانیم
یک عمر از بچگی توی سرمان زدند و هی گفتند : بچه جان درس بخوان تا بزرگ شدی یک گهی بشوی. ما هم تا توانستیم خواندیم. شبانه روز. توی اتوبوس، توی مدرسه، شب ها توی خانه زیر پتو ( چون یک اتاق که بیشتر نداشتیم. همه که می خوابیدند باید زیر پتو چراغ روشن می کردم درس می خواندم ) خب آخرش چه شدیم؟ هیچ گهی هم نشدیم.
ادامه مطلب
ﺩﺭ ﻋﺼﺮ ﺨﺒﻨﺪﺍﻥ ﺑﺴﺎﺭ ﺍﺯ ﺣﻮﺍﻧﺎﺕ ﺦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻧﺪ.
ﺧﺎﺭﺸﺘﻬﺎ ﻭﺧﺎﻣﺖ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺭﺍ ﺩﺭﺎﻓﺘﻨﺪ
ﺗﺼﻤﻢ ﺮﻓﺘﻨﺪ : 
ﺩﻭﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺪﻦ ﺗﺮﺗﺐ ﻫﻤﺪﺮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻨﻨﺪ ...!؟
ﻭﻗﺘ ﻧﺰﺩﺘﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺮﻣﺘﺮ ﻣ ﺷﺪﻧﺪ 
ﻭﻟ ﺧﺎﺭﻫﺎﺸﺎﻥ
ﺪﺮ ﺭﺍ ﺯﺧﻤ ﻣ ﺮﺩ
ادامه مطلب
ادامه تفسیر بیت اول گلشن راز شیخ محمود شبستری رحمه الله علیه
بنام آنکه جان را فکرت آموختچراغ دل به نور جان برافروخت
روشن شد که مفهوم جان دال بر مفهوم فکرت است. و به نوعی ظرفی است برای فکرت، البته این ظرف به معنای ظرف زمانی و مکانی نیست. زیرا اساساً جان و فکرت از سنخ مسائل زمانمند و مکانمند و جسمانی نیست. اینکه انسان دارای فکرت است، و با فکرت می فهمد که همان فکرت از سنخ مادیات و ظواهر و محسوسات نیست، این خود دال بر این می شود که اساساً جان و روح و

.
همسر شهید روح‌الله قربانی:
.
به محضر حضرت آقا، رهبر خوبان که رسیدیم بعد از درد و دلها به ایشان گفتم:
حضرت آقا، روح‌الله چند ماه قبل از شهادتش به من گفت:
_ صدای پای امام زمان میاد، می‌شنوی؟
باور کن که من صدای پای امام زمان رو میشنوم.
.
حضرت آقا لبخند زدند. لبخندی شیرین و عمیق که خیلی برایم جالب بود. سرشان را تکان دادند و فرمودند: خوش به سعادتش.
@shahid_roohollah_ghorbani
بازی تیم امید ما با امید ازبکستان با نتیجه یک برصفر به نفع ازبکستان تمام شد.در این بازی گل جالبی نخوردیم واز یک حفره دفاعی بهمون گل زدند.که خیلی باز وداع ما کند بودند انشالله آقا فرهاد این تیم را آماده میسازد بازی تدارکاتی برای شناخت میباشد. فرهادمجیدی با شناختی که داریم قطعا تیک را سروسامان میدهد و اخبار روز استقلال را با رفتن به المپیک میبندیم
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی
به اذن عالیِ اَعلی، به احترامِ علی
شروع می کنم این ماه را به نام علی
ببخش با عجله، دست خالی آمده ام
شنیده ام که مهیاست بارِ عامِ علی
چقدر نان شبش را به سائلان بخشید
دلم خوش است به لطفِ عَلَی الدّوام علی
سلاح ماست ابوحمزه، افتتاح، مجیر
دعای مسجد کوفه شرابِ جامِ علی
دعای ما که دعا نیست... باز مقبول است
به احترام دعا کردن و صیام علی
دلم هوای نجف کرده اولِ ماهی
هوای باده ی انگورِ با دوامِ علی
ز حنجرش نفس گرم
اخبار جدید استقلال بدستمان رسیده درباره ورود خانم ها به ورزشگاه و فاجعه ای که برای دختر استقلالی اتفاق افتاده است:
پروانه سلحشوری در واکنش به خودسوزی دختر جوان هوادار استقلال مطرح کرد:
فوتبالیست‌ها نمی‌توانند بگویند ما بازی نمی‌کنیم؟ صدای مسئولان در نمی‌آیددچار نوعی بی‌تفاوتی و کرختی اجتماعی هستیممردان در این باره بهتر از زنان نسبت به موضوع اخیر واکنش نشان دادندتوجیهاتی برای ایجاد ممنوعیت می‌آورند که آدم از خواندن آن هم شرم می‌کن
یه روز مسؤول فروش، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند. یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و غول چراغ ظاهر می شه. غول میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم…
منشی می پره جلو و میگه: اول من ، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم … پوووف! منشی ناپدید می شه…


ادامه مطلب
دانلود صوت شعر با نوای حاج آقا منصور ارضی شب دوم رمضان ۹۸
به اذن عالیِ اَعلی، به احترامِ علی
شروع می کنم این ماه را به نام علی
ببخش با عجله، دست خالی آمده ام
شنیده ام که مهیاست بارِ عامِ علی
چقدر نان شبش را به سائلان بخشید
دلم خوش است به لطفِ عَلَی الدّوام علی
سلاح ماست ابوحمزه، افتتاح، مجیر
دعای مسجد کوفه شرابِ جامِ علی
دعای ما که دعا نیست... باز مقبول است
به احترام دعا کردن و صیام علی
دلم هوای نجف کرده اولِ ماهی
هوای باده ی انگورِ با دوامِ علی
اینقدر صدا نزنید مادر را! او که اکنون توان پاسخ گفتن ندارد، فقط نگاهش کنید و آرام اشک بریزید. اما نه، انگار این دست های اوست که از کفن بیرون می آید و شما را در آغوش می گیرد. این باز همان دل مهربان اوست که نمی تواند پس از وفات نیز ندای شما را بی جواب بگذارد. تا کجاست مقام قرب تو فاطمه جان! شما را به خدا بس کنید بچه ها! برخیزید! این جبرئیل است که پیام آورده، برخیزید! جبرئیل می گوید: «روح این بچه ها مفارقت می کند از جسم، بردارشان.»
جبرئیل می گوید: «عرش
از سوم دبیرستان افکار خودکشی گاه و بی‌گاه به سرم می‌زدند.. مثل پتک؛ اما هیچ وقت به اندازه امسال و هیچ روزی به اندازه دیشب نزدیک به خودکشی و اقدام نبودم. کاملاً مصمم رفتم سراغ قرصها، ولی نیاز داشتم یکی باشه، یکی مانعم بشه. بهش پیام زدم. زنگ زد و من ساعتها پشت گوشی گریه کردم. اگر نبود نمیدانم الان زنده بودم یا نه. امتحان نفرولوژی امروز کمترین نمره کل زندگیم شد.
برام از خدا گفت، امتحان خدا، صبر در برابر مشکلات و ...
من بی ایمانم.. خیلی بی ایمانم ..
اینقدر هزار و یک شب را جار زدند که آدم دلش میخواهد بخواند. اینکه شهرزاد....یاد دخترکی افتادم که اسمش شهرزاد بود. مهمان همسایه ی ما در یک روز تابستانی. هر بار که اسم شهرزاد قصه گو را میشنوم یاد شهرزاد همسایه می افتم. چرا؟ نمیدانم. ولی شهرزاد زنده برای من اوست. او قصه گو نبود یا اگر بود من نمیدانم. چیزی که میدانم این است که بسیار شاداب بود. خارج از حد و حدود جاری .و همین جذابش میکرد. حالا چطور شد که او شد شهرزاد قصه ها؟ این را هم نمیدانم.
بیش از #هزار نفر دختر و پسر، مادر و پدر، برای #آشنایی با #رشته های #دانشگاه امیرکبیر در سالن #همایش دانشگاه نشسته اند... 
علی - که کلاس دهم رشته ی ریاضی است- از بین جمعیت بلند شده است تا #سؤالش را از سومین سخنران بپرسد.جمعیت  وقتی شنیدند او  #هزار کیلومتر از محل سکونتش آمده است تا به این #رویداد برسد، #همه یکپارچه براش کف زدند.
رونوشت:1)همه دانشگاه‌های کشور جهت #برگزاری رویدادهای مشابه2)همه دانش آموزان پشت #کنکور و خانواده هایشان جهت اقدام مقتضی
@das
بعد از منتشر شدن ویروس کرونا برخی اولین پیشنهادشان برای تعطیلی، حرم‌های مطهر و مساجد بود و کاری به فروشگاه‌های بزرگ و بانک‌ها و دیگر مراکز اجتماع نداشتند...
 
در جواب آنها کسانی چون بنده، پست‌های مختلفی گذاشتیم و گفتیم اینجا دارالشفاء است و سال‌ها ما از این حرم‌ها، شفای خود را طلب می‌کرده‌ایم، امام رضا(علیه اسلام) و حضرت معصومه(س) واسطه‌های فیض و روزی ما هستند و به واسطه آنهاست که رحمت بر ما نازل می‌شود، حرم‌های مطهر محل نزول ملائک هس
                      رفع تب:وان یمسسک الله بضر فلا کاشف له الا هو وان یمسسک بخیر فهو علی کل شی قدیر((68 ))
بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه این سوره را بخواند ملائک با صدای بلند ی که همه اهل عرصات بشنوند بگوید این بنده من از جمله خاصان من است پس وی را به به بندگان صالح ملحق کنید ودر بهشت نعیمش ساکن کنید واورا شراب دحیق که بکافور  مختوم باشد بچشانید . هرکه بخواند مثل این است که با پیامبر در فتح مکه شهید شده ودر قیامت در زمره کسانی باشد که پیامبر با وی
تا سال 1954 باور تمام دنیا بر این بود که یک انسان نمی تواند یک مایل را زیر ۴ دقیقه بدود. آنها باور داشتند که انسان محدودیت های فیزیکی دارد که هیچگاه نخواهد توانست یک مایل را زیر چهار دقیقه بدود! تا اینکه سر و کله راجر بنستر پیدا شد و در یک مسابقه یک مایل را در کمتر از ۴ دقیقه دوید.از آن به بعد در یکسال حدود بیست هزارنفر این رکورد را زدند و کم کم این کار به سطح دبیرستانها کشیده شد! چه چیزی فرق کرد؟ درعرض یکسال؟
هیچ چیز فقط یک کلمه:باور
" دشمن درست محاسبه‌کرده‌بود.در بیابان برهوت، در کویر لم یزرع که خورشید به خاک چسبیده‌است، که از آسمان حرارت می‌بارد و از زمین آتش می‌جوشد، تشنگی آب‌دیده‌ترین فولادها را هم ذوب‌می‌کند. عطش، سخت‌ترین اراده‌ها را هم به سستی می‌کشد. نیاز، آهنین‌ترین ایمان‌ها را هم نرم‌می‌کند. اما یک چیز را فقط دشمن نفهمیده بود و آن این که جنس این ایمان‌ها، جنس این عزم‌ها و اراده‌ها با جنس همه‌ی ایمان‌ها و عزم‌ها و اراده‌ها متفاوت بود. 
آن که امام
دیروز استوری گذاشته بودن دعاشون کنید ریه‌اش رو ویروس درگیر کرده و امروز رو همون استوری زدند بخوانید فاتحه‌ای....زمان دیگر برای ما نمی‌ایستد... هر روز بی‌رحم‌تر از قبل عقربه‌هایش می‌دود...کاری ندارم برای آدم‌های اطرافتان چه کردید و این جمله همه گیر را که شهر بوی مرگ میدهد دوستت دارم هایتان را بگویید را چقدر زمزمه کردید و چفدر عمل.حرف این است که ما برای کاری به جهان امده ایم و حالا ساعت شنی انگار دار به اخرهایش میرسد.. وقت کم است برای ادای د
لباس زن ها و بچه ها سیاه نبود. رنگ و وارنگ بود. سبز، زرد، قرمز، آبی. رنگ های جیغ. رنگ های قرشماری. با صدایی خفه زیر لب گفتم «خجالت نمی کشند؟ این رنگ ها که مال لباس شمر و ابن مرجانه است.» ولی هیچ کس به حرفم توجه نکرد. حتی آقا و حتی تر آقای شاد. آقای شهابی شاید اول شک کرد که گلاب دو آتشه ی قمصر را برای این ها حرام بکند یا نه. قرشمارها رو به روی جایگاه ما ایستادند. مردها جلوی وانت حلقه زدند و ادامه دادند «وای حسین کوشته رف...» و «بووق... بوق...» دیوانه وار س
تو بیشتر خبرگزاری ها و سایت های این دنیای مجازی طوری تیتر زدند که { تتلو بازداشت شد} هرکس نداند،با خودش می گه ،فکر کنم این تتلو سلطان طلایی،نفتی،آبی،برقی یا گازی هست.آفرین بزنیم  کف قشنگه را که تتلو را گرفتند.به نظر من تتلو یک دفتر نقاشی متحرک هست. از این دفتر نقاشی هایی که هرجا رسیده بساط مداد و ماژیک های رنگی اش را پهن کرده و به بچه های زیر پنج سال گفته: بیا برای عمو یک نقاشی بکش
اَللّهُمَ الرُزقنا کَربَلا...:⭕️امام صادق علیه السلام فرمودند: 
«آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند: پروردگارا! با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟
پس خداوند نور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود: «با مهدی انتقام او را میگیرم»
اصول کافی ج ١ ص ٤٦٥
أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ
در تاریخ 6 آذر ماه همزمان با سراسر کشور مانور زلزله مدرسه با حضور مسئولین اداره و نمایندگان هلال احمر و اورژانش شهرکرد در محل آموزشگاه برگزار گردید. با توجه به آموزشهایی که از روز های قبل دانش آموزان دیده بودند و هماهنگی های انجام شده  این مانور به شکل خوبی برگزار و دانش آموزان آمادگی خود را برای مواقع بحران محک زدند. 
این یک از او، یک از او، یک از او، از من اما کدام است؟ آن؟ آن؟
آسمان در کدامین ستاره سر نوشت مرا کرده پنهان؟
آسمان؟ کم کن از ابر هایت بر سیاهی بیافزای شب را
تا بیابم کدامین ستاره‌ست گشته تا این حد از من گریزان
این منم کودکی که تنش را مثله کردند یک شب ملائک
ریختندش برای خدایی‌ت پیش گرگان پیرِ بیابان
این منم نوجوانی که در چشم ریگ های زمین را جویده‌ست
قورت داده‌ست در دیدگانش زندگی را خیابان خیابان
این منم مرد بیچاره ای که زندگی را گرفته‌ست در آغ
یکی رو مخمه که میخواد هر جور هست منم بیاره توی بازیش ولی نمیذارم
و باید یه مدت دیگه تحملش کنم متاسفانه
شاید واسه اینه که بعد ۸ روز اومدم
گفتم با خونه م حرف بزنم بهتر شه حالم 
باحاله ...
مریم میگه تو آخرش دلت براش می سوزه. ولی من دیگه دلم برای کسی نمی سوزه. نمی دونه اینو نه ؟ 
بهش میگم این فقط برای عذاب روح منه. برداشت مثبت تر اینه که برای آزمودن من در مسیرمه!! برداشت دیگه هم اینه که یکی از اتفاقات طبیعیه که سر راه من زیاد قرار می گیره
از آدم فیک خوشم
به موسیقی و رقص کردی نگاه که می کنم سوالی برایم پیش می آید؛ اینکه چطور شد که موسیقی و رقص ترکی را به نام خودشان زدند؟ مخصوصاً موسیقی و رقصشان به ترک های شاهسون خیلی نزدیک است. بخش بزرگی از شاهسون ها در مرکز ایران و در ساوه و حوالی ش هستند. و این کپی برداری این فرضیه را به شدت تقویت می کند که کردها قبایلی کولی بوده اند که از قسمت های شرقی ایران در هند و پاکستان به منطقه کنونیشان مهاجرت کرده اند و در این مسیر از فرهنگ های مختلف ترکی و فارسی توشه بس
از : تهمینه میلانی
ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.
پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.
بابام می گفت: نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در
بهراسرائیل غاصب لحظه های آخراست/محواو ازکل دنیا درطلوع خیبراست/مسلمین باوحدت خودضربه کاری زدند/غرب وآمریکای خائن بهراو بازیگراست/باولایت تاشهادت شدشعار شیعیان/روزقدس آمد حمایت ازامام ورهبراست/در تکاپوی حقیقت اوبود شمر زمان/قوم گمراه زمانه تابه روز محشراست/عشق پیغمبروآلش مسلمین رااتحاد/محوروحدت همیشه مصطفی وحیدراست/گشته آیات فراوان خشم از آل یهود/بازتفسیر امامت درجود کوثراست/باظهورمهدویت محو اسرائیل شد/اسوه و الگوی دنیا رهبری وکشور
نماز چون دفتری است که یک خط در میان رکوع و سجده دارد. روز و شب هفده بار به سوی خدا می رویم و هربار به خودمان بر می گردیم. آنقدر از خدا دور شده ایم که باید از خودمان تا خدا سفر کنیم!نماز مثال آسمانی با ستون نهان است و دریایی بی کران. هر آنقدر که عظمت اقیانوس نماز را بنگری کرانی بر آن نخواهی دید. سپاس خدایی را سزاست که آدمی را برای عبودیت آفرید و قرآن را برای هدایت  و نماز را کلید در بهشت.نماز پاک ترین اعمال و زیباترین عبادات و سالم ترین مناجات و ساد
#اگر درایت و تدبیر ولی فقیه نبود،
در فتنه های گوناگون آمریکا و عواملش غرق می شدیم: ⭕اگر رهبری محکم نایستاده بود با فتنه 18 تیر 78 با یلتسین بازی فروپاشی نظام را رقم می‌زدند؛ ⭕اگر رهبری با دفاع از جمهوریت و صندوق رأی جلوی زورکشی و اردوکشی خیابانی عوامل آمریکا و اسرائیل نایستاده بود، در فتنه 88 حمام خون راه افتاده بود و دیگر هیچوقت انتخاباتی در کشور برگزار نمی شد. ⭕️
 
ادامه مطلب
معرفی کتاب رمان ساقدوش وحشتکتاب رمان ساقدوش وحشت نوشته‌ی فاطمه عیوضخانی، اثری خیالی، طنز و ترسناک درباره‌ی پسر خوشگذرانی به نام آرماند است که همراه دوستانش به سفری می‌رود و سرنوشتش تغیر می‌کند.
پدر آرماند که از خوشگدرانی او به سطوح آمده است، یک مهمانی ترتیب می‌دهد تا پسر خوشگذرانش کمی از این سرخوشی بیهوده‌اش فاصله بگیرد. هدف از این گردهمایی سر و سامان دادن آرماند بود اما باعث دوستی او با شاهرخ می‌شود که هر دو پایه‌ی سفر و به قول خودشا
تواضع، غذای ساده خوردن نیست. تواضع، «به وظیفه عمل کردن» است. اگر وظیفه انسان بالای مجلس نشستن است، همین ثواب را دارد. امام در دوره شاه از زندان آزاد شد. خدا رحمت کند برادرم آمده بود امام راحل را در این وضعیت دیده بود. گفت دو تا متکا این طرف و آنطرف امام گذاشته بودند. مردم می آمدند و دست امام را بوسه می زدند! امام دستش را نمیکشید!
ادامه مطلب
 ز گذشته بازدید از حیات وحش یکی از جاذبه‌های محبوب گردشگران در سفر بوده است. برای این علاقمندی، باغ وحش‌هایی ایجاد شد که حیوانات در آن‌ها و در داخل قفس‌های کوچک و بزرگ نگه داشته می‌شدند و گردشگران برای بازدید به این باغ‌ها سر می‌زدند. امروزه البته دوستداران و حامیان حیوانات تاسیس و راه اندازی باغ وحش را نوعی حیوان آزاری می‌دانند و دیدن حیات وحش را فقط در شرایط طبیعی حیوانات مجاز می‌دانند.


ادامه مطلب
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها
دو نفر باهم حرف می زدند یکی خدا و دیگری بنده. اِعراب این مکالمه اکثرا منصوب... یعنی عبودیت...جلوه گاه پیچیدن و برگشتن و تکرار  نداهای توحیدی...
بنده احساس کرد نجوایش با خدا، پسر بچه هایی پر صدایند. یکی یحیی یکی عیسی یکی ابراهیم و یکی هارون...
ابلیس از پژواک بچه ها سرش درد گرفت و شروع کرد به تهمت زدن!
خدا نگاهش نکرد و به وارثان زمین نظرِ رحمت کرد.
اگر از نوه های من هستید و این متن را میخوانید به احتمال زیاد من مرده‌ام.. در حال حاضر من دانشجوی ترم اخر کارشناسی مهندسی صنایع هستم و امروز بیست  هفتیمین روز از هشتمین ماه سال 1398 است .. قیمت بنزین همین چندروز پیش سه برابر شد وبه سه هزار تومان رسید .. مردم به خشم امدند و خیابان ها را بستند و چند بانک و پمپ نزین را اتش زدند .. اینترنت ها هم قطع است و فقط چند سایت محدود برای من باز میشوند .. ورزش سه ،فیلیمو، نماوا ، دیوار و شیپور برخی از این سایت ها هست
https://www.isna.ir/news/99022115286/%D8%AA%D9%88-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA%DA%AF%D9%88-%D9%87%D8%B3%D8%AA%DB%8C
«تو دروغ‌گو هستی!» این کنایه و توهینی است که از سوی دو مدیرعامل سابق و البته تا حدودی محبوب پرسپولیس روی آنتن زنده تلویزیون مطرح شد؛ دو مدیرعاملی که در دوران خود، روزهای خوبی را برای هواداران پرسپولیس رقم زدند و البته نکات منفی بسیاری را نیز از لحاظ مالی به باشگاه تحمیل کردند.
مشاهده مطلب در کانال
شهید محمدصادق قانصو
محمدصادق مصطفی قانصو به تاریخ اول فروردین ۱۳۷۶ شمسی در روستای «الدویر» در «لبنان» متولد شد.
وی به تبعیت از پدرش، که در میادین نبرد با اشغالگران صهیونیست به مقام جانبازی رسیده بود، در نوجوانی به صفوف «مقاومت اسلامی لبنان» ملحق شد و مدتی پس از شروع نبرد در «سوریه» برای دفاع از مقدسات اسلامی در برابر تهاجم «مزدوران سعودی» و «پیروان اسلام آمریکایی»، به یگان‌های «مدافعِ حرم» پیوست.
«محمد صادق» سرانجام به تاریخ ۹ مرداد ۱۳۹
این لیلۀ قدر است که در حال شروع استماه است و درخشنده‌تر از صبح طلوع استدریاست و در شور قیام است و رکوع استآرامش طوفانی او عین خشوع استحوراست و سجاده‌اش از بال فرشته‌ستبا هر مَلَکی تحفه‌ای از باغ بهشت استیا فاطمه کیفَ اَصِفُ حُسنَ ثنائکتو قدری و روح همه حَلَّت بفنائکدر دست تو سررشتۀ تسبیح ملائکدر خانۀ تو گرم طواف‌اند یکایکآمد مَلَکی و خبر از عطر اذان دادگهوارۀ فرزند تو را باز تکان داد
ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها